پنجشنبه گذشته درحالیکه بسیاری از مخاطبان تلویزیون منتظر تماشای سریال «گاندو» بودند، ناگهان با پخشنشدن قسمت جدید این مجموعه مواجه شدند. ۰۱ تير ۱۳۹۸ - ۱۶:۳۴ رسانه ها خواندنی نظرات - اخبار رسانه ها -
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، پنجشنبه گذشته درحالیکه بسیاری از مخاطبان تلویزیون منتظر تماشای سریال «گاندو» بودند، ناگهان با پخشنشدن قسمت جدید این مجموعه مواجه شدند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
مجموعه تلویزیونی «گاندو» کمی پس از آنکه روی آنتن رفت، بهدلیل سوژه خاص و فضای جذابش توانست مخاطبان زیادی از سلایق مختلف را بهخود جذب کند. حول محور سریال جدید شبکه 3 در فضای مجازی و رسانهها، دیدگاههای مختلفی شکل گرفت و کاربران شبکههای اجتماعی از ضعفها و قوتهای آن گفتند. فارغ از کیفیت «گاندو» که جای نقد دارد، همین داغشدن موضوع سریالی در فضای مجازی و رسانهها، دلیلی بر موفقیت نسبیاش است. حالا با پخشنشدن قسمت جدید این سریال در پنجشنبه گذشته، حواشیای بهوجود آمده که بررسی آن بااهمیت است. در ابتدا، کمی به جزئیات «گاندو» اشاره میکنیم
جزئیاتیازسریال
آقای جواد افشار، یکی از کارگردانان نسبتا پرکار تلویزیون است. او مجموعههای «غروب بیپایان»، «سایه سکوت»، «پول کثیف»، «جابربنحیان»، «روز رفتن»، «گل یا پوچ»، «روزهای زیبا»، «لبه آتش»، «سیامین روز»، «مادرانه»، «کیمیا»، «برادر» و «آنام» را کارگردانی کرده است. برخی کارهای او پربیننده و برخی هم ناموفق بوده است. حالا افشار در تجربهای جدید، بهسراغ ساخت قصهای امنیتی رفته است. طبیعتا تولید مجموعهای اکشن، آنهم در ایران و تبدیل سوژهای واقعی به فیلمنامه و سپس تصویریکردن آن،کار سادهای نیست. معذوریتهای امنیتی از یک سو و سختی تصویرکردن سکانسهای اکشن در ایران، آنهم در شرایطی که از شهرک سینمایی و امکانات لازم خبری نیست، قطعا کار دشواری است. جیسون رضاییان، خبرنگار ایرانی-آمریکایی واشنگتنپست در ایران، چند سال به اتهام جاسوسی بازداشت شده بود. او در آمریکا متولد و بزرگ شده و تابعیت دوگانه ایرانی و آمریکایی دارد. مهمترین اتهامات ضدامنیتی رضاییان، نفوذ در اماکن مهم دولتی و افشای برنامههای «ضدتحریمی ایران» ازجمله هویت واسطههای تجاری و ماهیت شرکتهای همکار ایران در فرایند دورزدن تحریمها و جاسوسی از برنامه هستهای ایران است. جیسون رضاییان، روزنامهنگار واشنگتنپست که سالها درباره روابط ایران و آمریکا نوشته بود، حالا خودش به بخشی از داستان تبدیل شده است. او مهره ارزشمندی برای کاخسفید بود که تیر93 بهاتهام جاسوسی در ایران دستگیر و 18 ماه بعد، یعنی در دی94، یک پای مبادله تاریخی ایران و آمریکا شد. اهمیت این شخص برای اوباما، رییسجمهوری آمریکا و دوستان دموکراتش چنان بود که تقریبا در تمامی مذاکرات هستهای، جان کری، وزیر خارجه آمریکا، نامی از او پیش کشیده بود. وندی شرمن، معاون وزیر خارجه آمریکا، نیز در طول مذاکرات، جایی گفته بود درصورتیکه جیسون در تبادل قرار نگیرد، کل مذاکرات ملغی خواهد شد؛ مذاکرات محرمانهای که 18 ماه طول کشید و خروجی و نتیجه آن فرود جت ایرفورس سوئیسی در مهرآباد برای انتقال جیسون و همراهانش ابتدا به سوئیس و آلمان و سپس به آمریکا بود؛ اما هواپیمای دیگری از طرف ایران در فرودگاه سوئیس نشسته بود. درمقابل، آمریکا به استرداد مبلغ درخورتوجهی از پولهای بلوکهشده ایران و تعدادی از شهروندان ایرانی بازداشتشده در آمریکا متعهد شد. ساخت فیلم و سریالهایی اینچنینی در ایران سابقه طولانی ندارد؛ برعکسِ آمریکاییها که بلافاصله پس از هر اتفاق مهم امنیتی، از آن فیلم و سریال میسازند و با آبوتاب فراوان، حتی شکستهایشان را پیروزی جلوه میدهند. حالا در «گاندو» قرار است به یکی از اتفاقات مهم، پیچیده و خاص امنیتی کشورمان اشاره شود.
قضیهچیست؟
حاشیه بهوجودآمده برای «گاندو» چیست؟ وقتی قسمت دوازدهم این سریال پخش شد، به روال همیشگیاش در انتهای سریال، بخش «آنچه خواهید دید» نمایش داده شد. پلانی درباره جیسون رضاییان پخش شد که نشاندهنده همکاری او با برخی نهادهای دولتی و نزدیکیاش با آنها بود. شب بعد، ناگهان درحالیکه مخاطبان منتظر پخش قسمت سیزدهم بودند، با بازپخش گزیده قسمتهای قبل مواجه شدند. اندکی بعد در شبکههای اجتماعی پیامهایی منتشر شد که دلیل این اتفاق را نشان میداد. کاربران فضای مجازی معتقد بودند قسمت جدید این سریال بهدلیل پخش سکانسهای مربوط به جیسون رضاییان و ارتباطش با برخی دولتیها، به ممیزی رسیده و برای همین روی آنتن نرفته است.
اصل قضیه چه بوده است؟ طبق اطلاع پس از پخش قسمت دوازدهم «گاندو»، برخی دولتیها ازجمله مشاوران «آشنا»ی دولت از ورود قصه این سریال به موضوع مذکور باخبر و بلافاصله وارد معرکه میشوند و روی حدود سه سکانس از قسمت سیزدهم دست میگذارند. آنها به شبکه 3 فشار میآورند این سکانسها را حذف کند. حالا باید بپرسیم این سکانسها چه بوده است؟ ظاهرا همکاری و حضور جیسون رضاییان در برخی نشستها و جلسات دولت و ارتباط نزدیکش با برخی دولتیها نمایش داده شده است. فشار دولتیها به شبکه همانا و مقاومت سازندگان سریال همانا. دلیل پخشنشدن قسمت سیزدهم مخالفت سازندگان سریال با اعمال این ممیزیها بوده است. ظاهرا تا لحظه نگارش این گزارش، شخص جواد افشار از اعمال این ممیزیها سر باززده و این کار را مانند شرحهشرحهکردن قصه دانسته است. نکته مهم این است که محور اصلی قصه «گاندو»، جیسون رضاییان است و طبق اسناد موجود در پرونده این جاسوس، بخشی از جرایم او درباره نهادها و افراد وابسته به دولت بوده است. طبیعی است که درادامه قصه و با پررنگشدن نقش رضاییان در روند آن، در دیالوگها و سکانسهای مختلف این ماجرا هم پررنگ شود. حالا با این رویه برخی دولتیها، قرار است سرنوشت «گاندو» چه شود؟ آیا فشار آنها نتیجه میدهد و با قصهای تکهپاره مواجه میشویم یا اینکه سازندگان این سریال دربرابر خواستههای طرف مقابل مقاومت خواهند کرد؟ ظاهرا نمایش برخی از جزئیات پرونده پیچیده جیسون رضاییان و آگاهی مردم از آن، بهصلاح برخیها نیست.
منبع : صبح نو
انتهای پیام/
بازگشت به صفحه رسانهها
R1437/P/S9,1299/CT12منبع: تسنیم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۱۵۰۶۳۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
حق انتقاد از معلمان را به رسمیت بشناسید
عصر ایران؛ هومان دوراندیش - در یکی دو روز گذشته، که خبر شکایت آموزش و پرورش از سازندگان سریال افعی تهران منتشر شده، نقدهای متعددی به این اقدام وارد شده و منتقدین به درستی بر وجود خشونت فیزیکی در مدارس ایران، به ویژه در دهههای گذشته تاکید کردهاند.
در این یادداشت در مقام تکرار این نکات درست نیستیم. هر کسی که در دهههای 1360 و 1370 خورشیدی در این کشور تحصیل کرده باشد، خاطرات متعددی از خشونت فیزیکی معلمان و ناظمان و مدیران دبستانها و به خصوص مدارس راهنمایی و دبیرستان و بالاخص مدارس پسرانه دارد.
البته در خانوادهها نیز کم و بیش اوضاع چنین بوده است. در مواجهه با کودک، آنچه قبلا "تنبیه" و لازم قلمداد میشد، امروزه "خشونت" و نالازم قلمداد میشود. به هر حال جهان در حال پیشرفت است و یکی از مصادیق پیشرفت نیز ترک روشهای نادرست در تمامی حوزههای زندگی است.
نکتۀ اصلی در این یادداشت، تداوم رویکرد غیردموکراتیک آموزش و پرورش است. در توضیح این نکته باید گفت کتک خوردن دانشآموزان (به ویژه دانشآموزان پسر) از معلمان و ناظمان و مدیران، آشکارا دلالت داشته بر اینکه فضای مدارس ایران در دهههای قبل، دموکراتیک نبوده. در مدرسهای که آموزش از طرق دموکراتیک محقق میشود، دانشآموز را کتک نمیزنند.
شاید الآن خشونت فیزیکی در مدارس کمتر شده باشد، اما شکایت آموزش و پرورش از سازندگان سریال افعی، معنایی ندارد جز مخالفت این نهاد با حق اظهار نظر دانشآموزان دهههای قبل دربارۀ کیفیت "آموزش" در مدارس ایران.
به هر حال دانشآموزان دهههای قبل، درست یا غلط، نظراتی دربارۀ نحوۀ آموزش و نیز فضای حاکم بر مدارسشان دارند. آنها ممکن است در یک برنامۀ تلویزیونی، در یک فیلم یا رمان یا تئاتر و یا در یک کتاب یا مقالۀ مطبوعاتی، دربارۀ موضوع یاد شده اظهار نظر کنند و نظرشان باب طبع مقامات آموزش و پرورش نباشد.
شکایت از سازندگان سریال افعی، معنایی ندارد جز اینکه "دانشآموزان دیروز" فاقد حق اظهار نظر مخالف و انتقادی دربارۀ فضای مدارس در دهههای قبل هستند. اگر رفتار انتقامجویانهای که در سریال افعی تهران نمایش داده شد، در یک رمان پرخواننده یا یک نمایش پربیننده هم پیش روی مردم قرار میگرفت، لابد آموزش و پرورش از نویسندۀ آن رمان و از سازندگان آن نمایش انتقاد میکرد و خواستار جمعآوری رمان از بازار کتاب و ممانعت از ادامۀ اجرای آن نمایش میشد.
منطق حاکم بر شکایت آموزش و پرورش از سازندگان سریال افعی تهران، چنین اقتضایی دارد. یعنی اگر کسی یا یک اثر هنری، مخاطبان قابل توجهی داشته باشد و به نحوی از انحاء انتقادی رادیکال را متوجه فضای مدارس ایران - ولو مدارس سی چهل سال قبل – کند، سر و کارش با شکایت آموزش و پرورش است.
در شکایت آموزش و پرورش به رفتار توهینآمیز با معلم اشاره شده. بله، رفتاری که در سریال افعی تهران با آن ناظم مدرسه شد، توهینآمیز بود. ولی آن رفتار برآمده از خشمی موجه بود. کسی در نوجوانی مکررا از ناظم مدرسهشان کتک خورده و اکنون در میانسالی به حق از او خشمگین است و نتوانسته بزرگوارانه رفتار کند و انتقام گرفتن و عقدهگشایی را به نادیده گرفتن و بخشیدن ترجیح داده.
شخصیت عقدهای و انتقامجو، قاعدتا شخصیتی نیست که اخلاقا مورد تایید باشد. بنابراین اگر فیلمساز کسی را چنین ترسیم کرده، لزوما در مقام دفاع از او نبوده (که تحت درمان روان هم قرار دارد). فقط هشدار و تذکار داده که خشونت، نفرت میآفریند و کسی هم که سرشار از نفرت باشد، بعید نیست چنین کینهتوز و انتقامجو از آب درآید. و دقیقا به همین دلیل، معلمان باید مراقب رفتارشان باشند.
نکتۀ مهمتر اما عدم تساهل آموزش و پرورش در قبال "توهین" است. همان طور که مقامات آموزش و پرورش انتظار دارند "دانشآموزان دیروز" در قبال خشونت فیزیکی معلمان متساهل باشند و سخت نگیرند، خوب است که نهاد آموزش و پرورش هم کمی تمرین تساهل کند و از کنار چهار تا "توهین" بزرگوارانه عبور کند.
نمیتوان با دیگران سخت بگیریم و با خودمان آسان. اگر انتظار داریم دیگران از کنار خطاهای ما به آسانی بگذرند، بد نیست خودمان هم از کنار خطاهای دیگران آسان بگذریم. اگر انسان کتکخورده حق ندارد کینهتوز و انتقامجو باشد، نهاد توهیندیده نیز نباید کینهتوز و انتقامجو باشد.
پس نکتۀ اصلی در این نوشته این بود که آموزش و پرورش در دهههای قبل چنانکه باید و شاید مانع خشونت فیزیکی کارمندانش (معلم و ناظم و مدیر) نبوده و همین به شکلگیری فضایی غیردموکراتیک در مدارس ایران منتهی شده بود، اکنون نیز حق انتقاد از آن فضای آموزشی را برای کسانی که در آن مدارس درس خواندهاند قائل نیست. چنین رویکردی بیتردید غیردموکراتیک است.
اما نکتۀ جالب در شکایت آموزش و پرورش، درخواست توقف پخش سریال افعی تهران است. یعنی این نهاد خواستار اشد مجازات شده؛ مجازاتی که اعلاوه بر سازندگان، شامل حال بینندگان این سریال هم میشود.
معلوم نیست چرا ما هر کسی را که مجرم یا خاطی میدانیم، تمایل داریم اشد مجازات را نصیبش کنیم؟ آیا همین تنبیهطلبیِ شدید و غلیظ، مبنای برخوردهای سخت با دانشآموزان خاطی در دهههای 60 و 70 نبوده؟ آنجا هم انگار اشد مجازات، یعنی تنبیه فیزیکی، شامل حال خاطیان میشد.
مرحوم پوراحمد یک بار در مجلۀ فیلم دربارۀ مشکلات فیلمسازی در ایران نوشته بود وقتی میخواهیم فیلمی بسازیم، فیلمنامهاش را بسیاری از نهادهای غیرسینمایی نیز باید بخوانند. مثلا اگر فیلم دربارۀ یک پلیس یا قاضی یا معلم باشد، فیلمنامه را نیروی انتظامی یا قوۀ قضاییه یا آموزش و پرورش باید تایید کنند.
پوراحمد سپس افزوده بود حتی وقتی یکی از سکانسهای فیلمت در یک کلهپاچهفروشی میگذرد، طباخ محترم ابتدا باید فیلمنامه را بخواند تا اگر با آن موافق بود، اجازه دهد آن سکانس را در طباخیاش فیلمبرداری کنیم!
پوراحمد البته مزاح کرده بود ولی اصل حرف این است که چرا آموزش و پرورش باید حتما از فیلمی که چند سکانس هم دربارۀ مدارس و معلمان دارد، رضایت داشته باشد؟ یا مثلا چرا پرستاران باید از فیلم شوکران راضی باشند؟ چرا کرمانیها باید از فیلمی که یک سکانساش هم دربارۀ کرمان است رضایت داشته باشند؟
واقعیت این است که در فرهنگ ما "تحمل نقد" بسیار پایین است و هر کسی به هر نحوی نقد شود، فیالفور مدعی میشود به او توهین شده و حق دارد که شکایت کند و مانع ساخت یا پخش یک فیلم یا سریال شود.
اینکه هر چند وقت یکبار مردم این شهر یا آن استان خون شان به جوش میآید که در فلان فیلم یا سریال به ما توهین شده، به خوبی نشان میدهد ما تا پذیرش راستین و موسع "آزادی بیان" فرسنگها فاصله داریم. و با چنین فرهنگی، جالب است که خواستار دموکراسی هم هستیم!
البته بر مردم فلان شهر یا استان شاید ایراد چندانی نتوان گرفت، ولی از وزارتخانۀ آموزش و پرورش انتظار میرود که "اخلاق مراقبت" بیشتری در قبال آزادی بیان داشته باشد.
کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: از "چوب معلم گُله" تا برخورد آموزش و پرورش با "معلم خاطی"